دکتر امیرعلی رستم تهماسب (داودپور)
جنگهای مذهبی و فرقه ای، نزاعهای بین المللی، نیایشهای باشکوه، اراده های عظیم و همه حول محوری به نام خداخواهی و خداپرستی شکل میگیرد. خداپرستی نیروی محرکه عظیم و خداشناسی بازاری کم رونق تر از خداپرستیست زیرا دین و مذاهب مختلف به اندازه کافی از معارف لازم در مورد خدا را در اختیار بشر قرار میدهد.
اما خداشناسی، مانند رشته تحصیلی با کلاسهای درس بی پایان است، کلاسی که فارغ التحصیل آن فقط به کلاس بالاتر منتهی میشود ولی پایان نمیابد.
برای کسانی که خدا را میپرستند، خداوند یک موجود و ذات بی پایان، نیکو و توانا برای انجام تمام آرزوهاست. برای مردم خداشناس (تحت الفظی عرفان و معرفت) خدا پیچیده ، رازگونه ، حکیم و بسیار دانا (علیم) است.
اما تمرکز این مقاله بر نگاه غربی-شرقی، قدیم و جدید به خداست، در نگاه غربی، خدا تجلی خویش را در انسان میابد به نام عیسی، در چنین نگاهی که در آیین های کهن شرق مانند هندوییسم نیز رواج دارد(کریشنا، شیوا و .. تجلی و تظاهرات خداوندی هستند.) خدا از انسان و انسان خداگونه جدا نیست و البته چنین دعوی منحصر به عیسی مسیح و قدرت تغییر او در عوالم است.
در نگاه خاورمیانه ای به آیین مسیحیت ، همان عیسی، بنده خدا و جدا از خداوند دانسته میشود، در واقع خدا را به صورت ابهام گونه، نوعی ذات و صفات (ارجاع به اسماالحسنی) تصور کرده که بزرگترین نیروها نیز و تظاهرات او ، بنده و گاه با ترجمه ناصحیح تر و نگاه سنی تر برده او هستند.
به طرز عجیبی ، نیایش های اسلامی با عنایت به غیبت خدا یا جدایی او از آفریدگان تعبیه میشود و خانه خدا در جایی دوردست تصور میگردد. میتوان گفت هر دو نگاه غربی شرقی (خاورمیانه ای) در تفسیر خدا صحیح میتواند باشد. تحدید لفظ شرقی به نگاه خاورمیانه ای به خدا از دامنه دانش و معارف شرق به شدت میکاهد و ما را از تلاش برای دستیابی به معرفتی سودمند از هستی و توانایی های معنوی خویش باز میدارد.
خدا همه چیز است اما همه چیزخدا نیست، همه چیزخوب هم نیست. اگر انسان بتواند خدا و خداگونه باشد، جهان میتواند پر از اراده های ناصواب و اندیشه ها و کردارهای خطرناک گردد. پس معرفت خاورمیانه ای از حقیقت دارد ، بدون تزکیه و آموختن (ربوبیت) خداوند نمیتوان به مقامی عیسی گونه رسید و باعث فساد نشد. خداوند خاورمیانه خداوند زندگی و سختیهای آن است. سختیهای ناشی از جدایی خدا و انسان. انسانی که به یاد خداست ولی اصلاحات و عظمت محمدگونه از او دور است و نمیتواند به اصلاح و صواب جامعه خویش همت گمارد زیرا خداوند او در گذشته است.
خداوندان قدیم، بعل، آمون، هوروس ، را پرسونا ها و شخصیتهایی هستند که داستان و توانایی ها و فلسفه و محلیت دارند، در تضاد با معرفت و نگاه کلی گرای جدید، خداوندان قدیم تظاهرات، کردارها و بینش بشری و محلی دارند. نگاه کلی گرای جدید به خداوند، لزوما نشان از عمق نگرش مردمان و جامعه به خداشناسی و کردار خداوند در زندگی جهان نیست، خداشناسی به عنوان لازم ترین علم، بالاترین فلسفه میتواند مولد تغییرات باشد ، اما باید دانست که خداشناسی شغل نیست، نمیتوان دریافت فردی از چنین تجربه منحصر به فردی از خدا که شامل یک جزٕ از بینهایت میگردد به دیگران بسط داد، زیرا برای دانستن همان جز، باید دیگران همان مسیر خویش پیموده را بپیمایند که این همان راه تنگ است. خداشناسی، دین نیست و دین، خداشناسی از نگاه دیگران است.