زبان پارسی میراثی گرانبها از قافیه ها، معنویات و حکمت است زبانی که بلندای معنوی آن به خلقت میرسد و بی گمان از لحاظ گرانی بار جز میراث فرهنگی جهان است. اما این باعث نمیشود که از خشونت گفتاری که در زبان پارسی وجود دارد غافل شد، زبانی که شنیع ترین توهینهای فرهنگی، خانوادگی و تربیتی در آن به موازات بار فرهنگی آن رشد یافته است. زبانی که در قاطبه اهل مرز و بوم ایران به راحتی به درگیریهای فیزیکی و خیابانی می انجامد. در هر دو سوی نگرش معنوی ، یعنی نگرش دینی و نگرش سکولار آلودگی زبان پارسی به خشونتهای کلامی ملموس است به نوعی که میتوان اینگونه انگاشت که دین رایج با تمام و کمال اخلاقیات مندرج در آن نتوانسته از آلودگی زبانی و نتایج آن جلوگیری کند. وهن مقام مادر در زبان پارسی و انگلیسی و اگر یکسان نباشد کمتر نیست و این بدزبانی متاسفانه مشکلات عدیده ای را در جامعه ایرانی پدید آورده است. برخی اندیشمندان از جمله منصور حکمت معتقد به تغییر نوشتاری زبان پارسی به الفبای لاتین بوده اند که بخشی از مدرنیته انتزاعی میباشد، اما واقعیت آنست که بدون عبور از گذرگاه فرهنگ که بخشی از آن میراث بد زبانی پارسیان است نمیتوان روح آرامش و امنیت عمومی را در جامعه ایران استوار کرد. روحی که استواری آن به معنای برپایی نوعی بهشت اخلاقی برای جنس مرد و زن و حفظ حرمت افراد است.
مقدمه ای بر پیدایش و تکوین زبان پارسی (دری) به قلم دکتر بهروز آرمان از کتاب “کارواژه ها در زبان پارسی”
بريده هايي از بخش تاريخي پژوهش
در “برهان قاطع” و “حاشیه” یا “مقدمه ی برهان معین” به دیدگاه هایِ چندی پیرامونِ چگونگیِ پیداییِ زبان دری در خاورزمین پرداخته اند. از میان آن دیدگاه ها، این نگرش می تواند با روندهای اقتصادی-اجتماعی و داده های تاریخی برابری بیشتری داشته باشد: “گروهی گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می آمدند و زبان یکدیگر را نمی فهمیدند، بهمن فرمود تا دانشمندان زبان فارسی را وضع کردند و آن را دری نام نهادند، یعنی زبانی که در درگاه پادشاهان تکلم کنند … جماعتی برآنند که وضع این زبان در زمان جمشید شده و بعضی دیگر گویند در زمان بهرام … دری منسوب است به در به معنی دربار، چنانکه ابن مقفع و حمزه و خوارزمی و دیگران تصریح کرده اند … لغتِ اهل شهرهای «مداین» است و کسانی که در دربار شاه بودند، بدان سخن می گفتند. پس این کلمه منسوب به حاضران دربار است، و از بین لغات اهل مشرق (بلخ، بخارا، بدخشان، مرو)، لغت مردم بلخ بر آن غالب” می باشد
در واره ی سامانیان، و نه طاهریان و آل بویه، زبان دری ساختارهای کمابیش پایداری یافت و “از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان” دری در خاورزمین گردید
زبانِ دریِ فراپراکنده در واره ی سامانیان می تواند ریشه در بازه ی اشکانیان (که از آسیای میانه برخاستند) و ساسانیان داشته باشد. “بهار” در یکی از نوشته های خود به کهن ترین سندهایِ پهلویِ اشکانیِ در دسترس اش اشاره می کند، و از آن میان به “دو قباله ملکی” از اورامان کردستان “که یکی از آن” ها را خوانده می پردازد، و می نویسد، این قباله ها و دیگر سندها و “اوراقِ” کهنِ بازمانده از کتاب ها و آیین مانی، همگی “از خط پهلوی و نوع دیگر ( است) که از خط پهلوی گرفته شده … مطالب آن ها دینی و اخلاقی است و لغات دری که در پهلوی جنوبی دیده نمی شود، در این اوراق دیده می شود و با پهلوی جنوبی بسیار تفاوت دارد و آن اوراق به زبانی است که بلاشک پایه ی زبان مردم سمرقند و بخارا، و بنیان زبان قدیم مردم خراسان شرقی محسوب می شود و پایه و اصل زبان دری را نیز بایستی در این زبان جست و جو” کرد
آمازه و اشاره به زبانِ دریِ “مداین” در نوشته های گذشته نیز، از آن میان “ابن الندیم از قول ابن مقفع”، می تواند از آن نشان داشته باشد که دیوانیان و درگاهیانِ پایتختِ اشکانیان و ساسانیان که نزدیکا هزار سال بر بخش بزرگی از باختر آسیا و میان رودان یا بین النهرین فرمان می راندند، سده ها پیش از سامانیان از آن در دیوان و درگاه بهره می ستاندند و نادانسته یا دانسته در جستجوی زبانی بودند که دست اندرکاران و مردمان به کمکِ آن یکدیگر را در پهنه ی گسترده ی پادشاهی آسان بفهمند
در هزاره ی گذشته، سوایِ کوتابازه هایی، بنیادهای پرستشگاهی به سانه ی بخشی از نهادهای روبنایی، به باژگونِ هزاره هایِ پیشین، پراکَننده ی زبان و گویشِ شمارِ چشمگیری از مردمان باختر آسیا نبوده اند. پیش از آن، زبان هایِ بنیادهایِ پرستشگاهی و نهادهایِ روبناییِ نزدیک بدانان چون اوستایی و پهلوی مانی و پهلوی زرتشتی، خویشاوند بودند با زبان های ودایی و سنسکریت و پارسی باستان و پهلوانیک پارتی و دگره که کم یا بیش و بساگوناگون هنوز میان آرمندگان و کوچندگان پراکنده بودند
انگیزه ی گسترشِ زبانِ دری در باختر ایران از واره ی سامانی، از آن میان، ماندگاریِ نهادهایِ پرستشگاهیِ زرتشتی که به زبان پهلوی بکارِ آموزشِ آیینی می پرداختند، در بخش چشمگیری از فلات ایران بود تا سده ی پنجم و حتی کمابیش تا میانه ی سده ی ششم هجری. نیمه ی دوم سده ی پنجم و سده ی ششم هجری، واره ی چیرگیِ گاماگامِ تندروانِ دینی و “قدرت فقها”، و نیز درآمیزیِ گسترده ی زبان دری با واژه ها و کارواژه ها و دستورزبان عربی است