در مسیر آزادی هر ملتی چالشهایی وجود دارد که در نهایت باعث پیروزی و شکست آن انقلاب میگردد، برقرارشدن حکومت جایگزین پس از خروش مردمی به معنی پیروزی نهایی یک انقلاب نیست. یک دانشجو پس از اخذ مدرک تحصیلی به نقطه اوج موفقیت نرسیده است و تا زمانی که کاغذ مدرک را به عناصری از قبیل اختراع، نوآوری و درآمد تبدیل نکند لزوما به عنوان متخصص شناخته نمیشود. در مورد جنبشهای مردمی نیز همین است، در واقع با کوچک کردن مقیاس نگرش و مقایسه خروشهای مردمی با مدلهای فردی مانند خانواده، دانشگاه و … میتوان از انقلاب سخت و پرهزینه و کم سود جلوگیری کرد.
در تئوری یک انقلاب خروش مردمی ، شکل گیری توده ها، تغییر رای اجتماعی ، ایجاد خواهش عمومی برای تغییر و در نهایت بهمن انسانی به مثابه لوازمات انقلاب از نظر تئوری شناخته میشود. لوازم انقلاب با استفاده از رسانه های اجتماعی، تبلیغات، فشارهای اقتصادی و تحریمها و نیز اوضاع جامعه میتواند مهندسی گردد. اما مهندسین انقلابات لزوما با ایجاد انقلابات سخت به دنبال خیرخواهی اجتماعی نیستند (هر چند میزان رای ملت است) ولی در عمل میبینیم که میزان واقعی رای ملت نیست و مهندسین انقلابات از جمله انقلاب 1357 ایران نیز پس از سالها به عنوان خیرخواهان اجتماعی شناخته نمیشوند.
کنشگرهای اطلاعاتی و امنیتی ، سرویسهای جاسوسی و حتی احمقهای حکومتی فارغ از اینکه شکستن قولنج انقلاب ممکن است به قطع نخاع یک ملت منتهی شود برای خوشایند مشتری یا برای جیب خود این تراپی را انجام میدهند، ولی انقلاب سخت لزوما بهترین دستاورد یک ملت نیست.
محفلهای خبری بسیاری برای بررسی اوضاع زخم خوردگان، آسیب دیدگان انقلابات و جنبشهای مردمی و حتی نهادهای حکومتی وابسته به حکومت وجود دارد، اما تئوری انقلاب باید به وسیله کسانی بررسی گردد که نخست مانند ادوارد جنر واکسن انقلاب را بر روی خود آزموده باشند و از اثرگذاری و تاثیر آن بر روی سرنوشت یک ملت عظیم آگاهی داشته باشند. معمولا انقلابیون در کارنامه خود زندان را به عنوان رزومه کاری درج میکنند در حالی که حفظ استقلال، آزادی و جمهوری رزومه انقلابی موعود است که تئوری انقلاب را خویش آموخته باشد.
زمانی که یک کمیسیون چند نفره از کنشگران شناخته شده ایرانی به نام منشور مهسا “منشور همبستگی و سازماندهی ایران” برای ادامه حیات دیپلماتیک خود با مشکل مواجه میگردد، بیانگر این نکته است که دموکراسی این کنشگران خویش آموخته نیست. به این معنا که این افراد محترم اجتماعی دوره تمرینات دموکراسی را به طور واقعی طی نکرده اند. این به معنی حاشا کردن سرگذشت این افراد و رد صلاحیت آنان به عنوان “نمایندگان مجلس مجازی ایران” نمیباشد زیرا نمایندگی مجلس و شوراها گام اول دموکراسی برای کنشگران اجتماعی میباشد که در آن با تهمتهای سیاسی، فحشهای مردمی، ناکارآمدی سیستمها آشنا شده و در نهایت به آشنایی با نکات حساس ملی می انجامد. اما زمانی که این منشور نیز بیش از چند ماه دوام نمی آورد به معنی این است که برخی اگر نه همه این افراد به مجلس مجازی و گام اول دموکراسی نیز ایمان راسخ ندارند. رئیس جمهورر یک ملت رئیس رنگین کمان یک جامعه است و اتفاقا باید به اندازه جامعه LGBTQ تهمت ها را تحمل کند و به اندازه پادشاهان و وزرای فقید ایران مقتدر باشد و به اندازه رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی تبعید از قدرت را تحمل کند و لازمه پیدایش چنین ابرقدرتی طی کردن مسیر آزادیخواهی و استقلال از راههای صحیح و نه میانبرهای دسیسه گران است. چنین بار سنگینی برای شانه های برخی از این محترمین اجتماعی سنگین است بخصوص که برخی از این عزیزان دیگرردر پوست جامعه ثنویت ایرانی نمیگنجند. جامعه ای که یک روی آن عاشق اتومبیل، خانه ، مصرف گرا، ویران کننده منابع ملی و زیرزمینی ، بی اعتقاد به اصلاحات اراضی و کشاورزی و معتقد به خرد کردن زمین برای ساخت و ساز، احساساتی و کمتر اصلاح پذیر (اگر نه اصلاح ناپذیر)، بی ادب و ناسپاس است. البته جامعه دوگانه و موازی و ثانوی ایران نیز وجود دارد که آن را جامعه اساطیری و پهلوانی ایرانی میدانیم که هر از گاهی چشمه ای از عظمت هزاران ساله فرهنگ خفته ایران را مینماید و آن جامعه ای معتقد به شرافت معنوی، معتقد به نیکی اجتماعی و حساس به کارکردها و اصلاحات سیستماتیک است. جامعه ثانوی ایران با دو ترفند از کارآمدی عمومی در ایران خارج میشود که ترفند اول به وسیله نظام حاکم فراهم نکردن بستر لازم برای کنش طیفهای تاریخی اجتماع است که لزوما اعتقادات عمیق مذهبی ندارند و ترفند دوم مهاجرت ناگزیر مغزهاست هر چند همه این مهاجرتها را نمیتوان در واقع مهاجرت طیف ثانوی ایران یعنی طیف اساطیری و پهلوانی ایران دانست. برخی از طیف ثانوی ایران هم در خارج از مرزها ساخته میشود و امید بر کنشگری اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در ایران دارد که این نیز قابل درک است. و برخی از طیف ایران در خارج از مرزها از رده ثانوی خارج میگردد و به طیف اولی تبدیل میشود.
اما چنین کمال گرایی در واقعیت درمان نهایی اجتماع نیست. اجتماع خارج از تئوری انقلاب پخته میشود و پخته شدن آن روندهای آفرینش و نوزایی یک ملت است. ما در سالی که گذشت و در جریان انقلاب مهسا با شعار “زن زندگی آزادی” نظاره گر یک جامعه نوزا بودیم که حجاب اجباری را در نهایت از سر زدوده و یک گام به طرف تغییر برداشته است.