آنگاه که از بیگناهان پرسیده شود، به چه جرم کشته شدید؟ به چه جرم کشته شدید؟
جواب آنان این خواهد بود
خداوندا ببخش این مجرمین را که از محبت تو دانشی نداشتند
خداوند میگوید
از درب محبت نتوانستید وارد ملکوت صلح و آرامش من شوید
حسین سودمند در دوازدهم آذرماه سال ۱۳۶۹ به اتهام ارتداد و بازگشت از دین اسلام و مسیحیشدن در زندانی در شهر مشهد اعدام شد و در خرابهای در حومه شهر مشهد به خاک سپرده شد. حسین سودمند رادکانی در سال ۱۹۵۱ در شهر مشهد و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. حسین دومین فرزند از سه فرزند خانواده بود. او هنوز کودک بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند. مادر حسین که پرستار بود با مشقت بسیار کودکانش را سرپرستی کرد تا آنها درس بخوانند و فرزندان شایستهای برای جامعه بشوند.
حسین سودمند اولین برخورد کودکانهاش را با دیگراندیشان مذهبی و غیرمسلمانان اینگونه بیان میکند که در نزدیکی شهرشان دهکدهای بود که اغلب ساکنان آنجا یهودی و مسیحی بودند. هر بار که اهالی دهکده برای کشیدن آب از چاه به نزدیکی محل سکونت حسین میرفتند حسین آنها را مورد آزار قرار میداد و با دوستان همسن و سالش به سوی آنها سنگ پرتاب میکرد چرا که از بزرگترها شنیده بود که اینها به دلیل غیرمسلمانبودن نجس هستند.
یک روز که حسین به آنها سنگ میزد، ظرف یکی از این خانمهای غیرمسلمان شکست. حسین فرار را برقرار ترجیح داد اما در میانه فرار پایش به سنگی برخورد کرد و افتاد و به شدت زخمی شد. زن غیرمسلمان با سرعت زیاد به سمت حسین دوید. حسین در همان عالم کودکی خودش را برای کتک سختی آماده کرده بود اما آن زن حسین را در آغوش گرفت و زخم او را شست و از شیرینیهایی که به همراه داشت به حسین هفتساله داد. حسین سودمند هیچ گاه در زندگیاش رفتار آن زن را فراموش نکرد. رفتاری که در ازای نفرت، به او طعم شیرین محبت را چشاند.
در جوانی
حسین بعد از پایان تحصیل به خدمت سربازی رفت و در مدت سربازی با دوستی مسیحی آشنا شد و این دوستی به صمیمیت تبدیل شد. این دوست با حسین در مورد مسیحیت صحبت میکرد. حسین در این زمان به مسیحیت گرایش پیدا کرد و به کلیسای «شبان نیکو» در شهر اهواز میرفت.
پس از پایان خدمت سربازی، حسین به شهر زادگاهش بازگشت. خانواده حسین وقتی از گرایش او به مسیحیت باخبر شدند او را طرد کردند و حسین مجبور شد که از خانه برود.
او به تهران رفت و در تهران به دستفروشی کتاب پرداخت.
در تهران به کلیسا میرفت و از آموزشهای مربوط به دین مسیحیت برخوردار میشد.
کشیش حسین سودمند
وی در جوانی مدتزمانی را در انجمن «کتب مقدسه» تهران به عنوان مبشر مشغول به فعالیت شد.
حسین سودمند در سال ۱۳۴۸ به اصفهان رفت و در سازمان نابینایان مسیحی مشغول به کار شد که به امور نابینایان رسیدگی میکرد.
او بارها میگفت که از خدمت به نابینایان دچار لذت زایدالوصفی میشود. حسین سودمند هنگامی که ۳۸ سال سن داشت با یکی از دختران نابینای مسیحی به نام مهتاب نوروش ازدواج کرد. عقد آنها را کشیش ارسطو سیاح خواند. ارسطو سیاح اولین کشیشی بود که پس از انقلاب اسلامی توسط عدهای ناشناس به قتل رسید.
مهتاب نوروش، همسر نابینای حسین
حاصل ازدواج حسین سودمند و مهتاب نوروش چهار فرزند است که به ترتیب سن رامتین، راشین، آرین و آریا نام دارند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال ۱۳۵۸، حسین سودمند برای تاسیس کلیسا به شهر زادگاهش مشهد رفت. فشار حکومت باعث شد که کلیسای خانگی حسین سودمند تعطیل بشود اما حسین سودمند به کار خود بهعنوان یک کشیش که تبلیغ مسیحیت بود پرداخت. او بازداشت شد و یک ماه در سلول انفرادی زیر فشار سنگین روزگار سپری کرد. او با وثیقه آزاد شد. اطرافیان حسین سودمند از او خواستند که به دلیل خطرات جانیای که ممکن است تهدیدش کند بهتر است که از کشور خارج بشود؛ اما او چنین نکرد و در پاسخ مشفقان چنین گفت:
«من به پیروی از الگوی خود، شبان اعظم گله، عیسی مسیح خداوند، حاضرم جان خود را برای گوسفندان فدا کنم و فرار من از این جفاها گلۀ خدا را تضعیف خواهد کرد و سبب دلسردی آنها خواهد شد. من نمیخواهم نمونه بدی از خود برای آنها باقی بگذارم. پس حاضرم تا دوباره به زندان رفته و در صورت لزوم جانم را نیز فدا کنم.»
او، مهتاب نوروش و دو نفر از فرزندانش
دو هفته پس از آزادی موقت حسین سودمند بار دیگر به مراجع قضایی شهر مشهد احضار شد. بار دیگر او را به زندان برگرداندند.
در نهایت امر روز سوم دسامبر سال ۱۹۹۰ به خانواده سودمند اطلاع دادند که حسین سودمند به دلیل پافشاری بر ایمان مسیحی خود در محوطه زندان مشهد به دار آویخته شد و در مخروبهای در حومه شهر در گوری بینشنان دفن شده است.
منبع: سایت توانا
[wpedon id=”891″]