در مقاله قبلی فلسفه تولد و تفاوت بین تولید مثل و تولید نسل و نیز تولد آدمی در اندیشه را شرح داده و بررسی کردیم. در این مقاله خواهیم گفت که بشر در آرزوی رسیدن به سرزمین پاک یا همان بهشت و مدینه فاضله چه راهی را پیموده است.
بیش از چهار قرن از وعده زمین موعود به موسی میگذرد و یهود در راه رسیدن به آن سرگردانیهای کوچک و بزرگی را تجربه کرد، از سرگردانی در صحرای سینا همراه با پیامبر خویش تا قتل عام جنگ جهانی اول و دوم پیش از رسیدن به اسرائیل و زمانی که به آن سرزمین موعود خویش رسید مسلمانان پیش از او رسیده بودند، در واقع یهود حتی با پیامبر خویش و با وجود هدایت مستقیم غیبی به آن ارض موعود نرسید، آیا صلح در آن سرزمین موعود ایشان دست یافتنی است؟ تا آنجا که دیده میشود کشتار کودکان فلسطینی و این همه داودهای سنگ پران اثری از صلح را در دنیا و آخرت برای بسیاری از ایشان باقی نگذاشته، لیک این سوالی بس شگرف است که چهار قرن سرگردانی یهود و این همه جدال راهی به جز اندیشه را برای تدبیر در آن باقی نگذاشته. رسیدن به بهشت موعود اسلام نیز آرزوی بسیاری از کسانی بوده و هست که راه ایمان را در پیش گرفته و در نهایت مسیر آنها به بن بست ختم میشود، آیا کسانی که هدایت سرزمینهای اسلامی و مقام خطیر رساندن مردم به بهشت موعود را در پیش گرفته و خود را موظف به آن دانسته اند صلاحیت چنین کاری را دارند؟ پاسخ چنین پرسشی را در ایران ، یمن، عراق، افغانستان ، پاکستان، نیجریه باید جستجو کرد. بسط این گستره جغرافیایی در زمان نیز ما را به این جواب خواهد رساند، هیچکدام از کسانی که هدایت سرزمینهایی را به نام اسلام به دست گرفته تا مردم را به بهشت برسانند صلاحیت چنین مقامی را نداشته اند. اینجاست که اسلام به انتظار دعوت میکند و میگوید .منتظر باشید که او خواهد آمد. فلسفه اسلام برای رساندن به بهشت و سرزمین موعود انتظار است لیکن به طرز رعب آوری ظهور او با جنگ و جدال گره خورده است و آن مردمان بیچاره ای که سالهاست زخم نبردهای متمادی و عقب افتادگی اقتصادی و فکری را بر دوش میکشند ظهور او اندیشه ای شیرین و پادافرهی دردناک دارد.
پس وعده ارض موعود یهودی و انتظار اسلامی در گستره زمانی و مکانی چنان آزمون خود را پس داده است که من اگر بخواهم ارض موعود را جستجو کنم خود* به راه خواهم افتاد و انتظار نخواهم کشید.
در بعدی دیگر یعنی بعد فردی نیز بخشش عیسوی را میبینیم که عیسی را فدیه گناهان ما کرد و گناهان ما را به تقاص خون او بخشید و تنها پسر خدا را بر زمین فرستاده تا راه یک نفره به ملکوت آسمانها که همان بهشت موعود است باشد، او فرمود پادشاهی من در زمین نیست و او خود را داماد نامید، او در زمان ظهور خویش زمان را کامل و آماده میدید و حکومت خدا را بر قوم اسرائیل مسجل میدانست. در واقع فلسفه عیسی فلسفه کسی بود که یکتنه فدای مخلوق شود تا او را نجات دهد، پس از او میلیونها نفر فدای مخلوقات شده و پیش از او هزاران تن صلیب شدند و لیکن به واسطه آنها کسی نجات نیافت، چه سخت است که آدمی از نجات دهنده ها در زمان خویش محروم شود و چه دشوار است که خدا یک پسر بیش نگیرد. پس خداوند با این همه نامردان چه خواهد کرد؟ فلسفه محبت عیسی و پیام مهربانی او در طول هزاران سال راه خویش را پیموده ، او مردمانی مهربان و درستکار تربیت کرده است، فلسفه او راه دشوار تسلط کلیسا بر اندیشه مردم را سپری کرده و طاعون ها را پشت سر گذاشته ، پیام او اصلاح شده و اکنون برای مردم دلنشین است، گمان من اینست که گردش صدای عیسی در زمان درستی و نجات را به ارمغان می آورد، راه او راه نجات یک شبه نبود، کلام او باعث انقلاب نشد، کلام خود را کتابت نکرد بلکه شاگردانی وفادار کتاب او را نگارش کردند و در میان آنها هماهنگی عجیبی وجود داشت که خود یک معجزه بود. پس صدای عیسی شاید صدایی باشد که در زمین و در آسمان به آن سرزمین موعود میرساند. لیک اینکه لقمه آماده به دست ما رسیده ما را از کاوش دوهزار ساله نباید باز دارد. باز هم من به راه خواهم افتاد و انتظار نخواهم کشید ، باز هم وعده ارض موعود اسرائیلی و انتظار اسلامی و نجات عیسوی برای نامردها پاسخ مناسبی برای من نخواهد بود.
در بعد دیگر شامبالا و سرزمین پاک بودا را خواهیم دید که استعاره های سحر آمیز دارد، از گره های باز نشدنی و سکوت مفرط سخن میگوید، از پرهیز از سکس و خوراک و پوشاک سخن میگوید، مسیری سخت، راهی به وسعت تمام بوداهای تاریخ، کسانی که همه نیکیهای خود را به گردن شاکیمونی بودا می افکنند. گویی جز او نیست و جز او نبوده است. داستان او را نقل میکنند و میگویند یک شبه زیر درخت بودهی به روشنیدگی رسید.
شامبالا را که پیش روی خودم میگذارم از آن میگریزم. پاسخ آن سمت دیگر است.
*امیرعلی رستم داودپور