نظاره کردن طبیعت و علوم تجربی یک حسن دارد، اینکه در کلاس اول درمیابیم که تمام موجودات زنده تولید مثل میکنند، از شباهتهای میان موجودات زنده آگاه میگردیم و به یک نقطه واقف میشویم، مرگ پایان جسم است. در پایان این جمله آخر نقطه سیاه و سنگینی وجود دارد. نقطه ای که مترادف تاریکی ندانستن و جهل بشر است. در واقع در طول تاریخ بسیاری در صدد تفسیر این جمله آخر برآمده اند که آنان را معلمان بشر مینامند. برخی از آنان هزاران سال است اندیشه خود را ترویج داده و نتیجه آنها در جهان نمودی آشکار به نام دین دارد، در واقع دین پاسخ این معلمان به یک کلمه است، مرگ و آنان در واقع در طول زندگی خود بیان کرده اند که پیش از مرگ چه میکنند و چه کرداری در پیش میگیرند. یکی فدای مردم میگردد (عیسی)، یکی به آموزش و آموختن میپردازد (بودا)، یکی نیک و بد را به مردم میشناساند(زردتشت).
در رکاب این پاسخ، آخوندها و کشیشها و دیگرانی نیز اضافاتی را جهاز این کلمه کرده اند، اضافاتی که هزاران سال است قربانی میگیرد، هزاران سال است سیاهی این کلمه را دامن زده و دامنه این سیاهی را در ملتهای در بند گسترش داده است.
اما هدف اساسی این مقاله تشکیک در مورد اصالت تولید مثل است، آیا تولید مثل اصالت است یا تولید نسل، در واقع نسل به معنای گروهی از موجودات زنده است که توان مقاومت در برابر شرایط دشوار را ایجاد کرده اند. در مورد آدمی نسل به معنای کسانی است که میتوانند در برابر چالشهای فعلی جامعه بشری یعنی علم و تکنولوژی ، کار، آسایش و اندیشه دوام بیاورند، اما تولید مثل در جوامع بشری به معنای کسانی است که فقط به دنیا می آیند و از تواناییهای خاص برخوردار نیستند.
فراتر از تولید مثل و حتی تولید مثل تولد انسان در اندیشه است. فراتر از انسانی که در درد و رنج زایمان متولد میشود، آدمی است که در درد و رنج اندیشه متولد میشود، معلم خرد بودا مفهوم این درد و رنج اندیشه یا Suffering را در آفرینش تفسیر کرده و میگوید که آدمی باید از میان اندیشه متولد شود. تولد مثل و تولد نسل در مورد انسان خداگونه وجود ندارد به این معنا که هیچ آدمی خردمند متولد نمیشود و بودا موجودی تناسلی نیست، بلکه انسان خداگونه آدمی است که در میان اندیشه متولد میشود.
آنچه ما در آبان 98 نظاره کردیم، نسلی است که با چالشهای اجتماعی به مقابله برخواست و گفت، ما نسلی هستیم که در تاریخ بشر توانایی مقاومت و ماندگاری داریم، ما صرفا زاده نشده ایم که زندگی کنیم و بمیریم، ما نسلی هستیم که اندیشه را تا حدودی در خود پخته و رشد کرده ایم، آنها این پیام را به تاریخ بشر دادند که ایران، آفریقا و افغانستان نمیشود. آنها این پیام را در تاریخ نوشتند که بدانیم آنان دست و پا بستگان تاریخ بشر نبوده اند و گرچه آزادی مقدس و آن انسانهای خداگونه هنوز برای هدایت ظاهری بشر -و نه هدایت باطنی که همواره بوده است -فرا نرسیده اند- همانهایی که در اضافات ادیان نامهای متعددی دارند، مسیح موعود، سوشیانت و مانند آن- و آن آزادی که با صلح و نجابت و صبر و تحمل همراه باشد هنوز دور از دسترس است، لیکن ایران کشوری است که خرد در آن مهجور نیست.