مقاله را به این جمله آغاز میکنیم که معمولا در نامه نگاریهای قدیمی ایرانی و انشای دانش آموزان قدیمی به کار میرود، پر واضح و مبرهن است که آمریکا برای توجیه ساخت و فروش اسلحه نیاز به یک هویت متخاصم دارد، هویتی که بتواند مردم خود را توجیه کند که برای مبارزه با آن باید تمام دنیا را بسیج کرد ،باید آن را در حد خصومتهای آرماگدانی (پایان جهانی) بزرگ کرد، باید به همسایگانش اسلحه فروخت حتی اگر جمال خاشقجی را در سفارتخانه ، در جایی که متعلق به خاک آن کشور است و قاعدتا مردم باید احساس آرامش کنند سلاخی کرد، در واقع آمریکا این پروژه را سالهاست از زمان شوروی سابق و پیش از آن پرورانده و مردم خود را با نوعی اندیشه خاص پرورش داده که دشمن آن یکی است و ما در طرف خوب قضیه قرار داریم. اما این فقط آمریکا نیست که به آمریکا و اندیشه او خدمت میکند، تمام کسانی که نوعی به بیگانه عشق میورزند که به فراخنای تاریخ ، منافع بیگانه را به منافع خاک گرانقدر خود ترجیح میدهند که حاضرند برای آن قربانی شوند هستند، این نیروی کشنده عبادت و تسلیم در برابر بیگانه از همان جنس سر و دست شکستن برای خانه دشمن است، نیرویی به قدرت پرستش، نیرویی به قدرت تسلیم، نیرویی به قدرت اصراف و سوزاندن بنزین هزار تومانی در ترافیک سرگردان خیابانهای تهران. این نیروی پرستشگر بیگانه نیرویی هست که در عربستان صدها میلیون دلار خرج خرید سلاح میکند تا او را هم متحد اسرائیل سازد. در واقع ما از نیرویی درونی رنج میبریم که مقدسات ما را به نفع دشمن تفسیر کرده است.
تو خود حجاب خودی ز میان برخیر