سعید سلطانپور؛ روزی که قرار بود روز شاد باشد

سعید سلطانپور؛ روزی که قرار بود روز شاد باشد

حمید علوی روزنامه‌نگار

20 ژوئن 2016 – 31 خرداد 1395

 

سی و پنج سال پیش، در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ سعید سلطانپور، شاعر، نمایشنامه‌نویس و مبارز سیاسی چپ‌گرا اعدام شد.

از چند و چون برگزاری دادگاه او سندی در دست نیست و معلوم نیست که آیا دادگاهی برگزار شد یا به گفته برخی، اعدام سلطانپور از پیامدهای حوادث سی خرداد ۶۰ بود.

سلطانپور زندان‌های دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی را تجربه کرده بود. خط و مشی سیاسی او نزدیک به چریک‌های فدائی خلق بود. شعر او را شعر چریکی یا شعر «جنگل» نامیده‌اند که اشاره‌ای به آغاز مبارز چریکی در منطقه سیاهکل در سال ۱۳۴۹ است.

اما دستگیری و مرگ سلطانپور تا امروز با ابهامات و شایعاتی همراه است.

روایت دستگیری

علاوه بر شیوه شعرخوانی سلطانپور (به عنوان مثال در ده شب گوته) و مضامین شعری و نمایشنامه‌هایش، نوع دستگیری و اعدامش به او آوازه داد.

تقریباً همه راویان دستگیری او متفق‌القولند که درست در زمان برگزاری مراسم عروسی سلطانپور، «پاسداران» به سراغش آمدند و داماد را با خود بردند.

سرور علی محمدی در این باره نوشته است که در فروردین سال ۶۰ مراسم عروسی در خانه‌ای در شهرآرا برگزار شد که متعلق به خود سلطانپور بود تا «به قول خودش بتواند با همه رفقای بی‌خانمانش، در آنجا زندگی کنند».

با آنکه شهرآرا در آن ایام «بیابانی بیش نبود» اما روز عروسی، خانم علی محمدی در موقع ورود به خانه با چهره‌هایی در خیابان طرف می‌شود که به نظرش عادی نبود: «به چهره‌های ناآشنا که لبخندشان زیاد صمیمی نبود، برخوردیم. اطراف خانه بوی رفاقت نمی‌داد».

او و همراهانش تصور کردند که آنها رفقای تشکیلاتی سلطانپور هستند.

بنا به نوشته علی محمدی، دو پاسدار سراغ سلطانپور آمده بودند تا به بهانه «قاچاق ارز یا چیزی شبیه این» او را ببرند.

قرار بود دو ساعته او را ببرند و برگردد. سلطانپور از رفتن امتناع کرد.

پاسداران این بار با تعداد بیشتر برگشتند. «پاسدارها موافقت کرده بودند، که تا پایان مراسم مزاحمتی ایجاد نکنند و پس از آن فقط دو ساعت سعید را برای سؤال و جواب می‌برند و خودشان هم او را برمی‌گردانند.»

چند طرح برای فرار کردن سلطانپور، بین دوستان حاضر در مهمانی مطرح می‌شود «اما به این دلیل که ممکن است خطری برای رفقایش، که اتفاقاً اکثراً یاران تشکیلاتی‌اش نبودند، در بر داشته باشد، رد می‌کرد.»

پاسداران رضایت دادند تنها عروس، سلطانپور را همراهی کند، اما در نهایت با شلیک چند تیر هوایی مراسم پایان یافت و سلطانپور را بردند.

آیا سلطانپور را لو دادند؟

خانم علی محمدی، بهانه انتشار روایت خود از دستگیری سلطانپور را کتابی دانسته که اشرف دهقانی، از رهبران سازمان چریک‌های فدائی خلق نوشته بود.

دهقانی در کتاب «راز مرگ صمد» به مسئله مرگ صمد بهرنگی پرداخته تا بررسی کند آیا مرگ بهرنگی، مرگی طبیعی بود یا افرادی در کشتن او دست داشتند.

او از غلامحسین ساعدی نقل قول می‌کند که «اینکه صمد را ساواک کشته به نظر من اصلاً واقعیت ندارد. صمد توی رودخانه ارس افتاده و مرده.» (۱۳۶۳) بهرنگی در زمان مرگ همراه با دوستی بوده که در شایعات آن ایام قتل به گردن او افتاده بود.

ساعدی معتقد بود که این فرد، قاتل نیست. «این آدمی بود که با سعید سلطانپور کار می‌کرد.»

دهقانی با این نظر ساعدی موافق نیست. او در این کتاب تلاش می‌کند نظریه مرگ طبیعی صمد را رد کند و پرسش‌ها و تردیدهایی در رابطه با دوست همراه صمد، یعنی حمزه فراهتی، مطرح می‌کند.

«بحث این است که ارتباط داشتن با سعید سلطانپور در یک دوره و یا زندانی سیاسی بودن دلایلی نیستند که با آنها بتوان نقش شک بر انگیز حمزه فراهتی در قضیه مرگ صمد بهرنگی را نادیده گرفت.»

نویسنده در چند جای کتاب نام سلطانپور را به میان می‌آورد و این گمان را مطرح می‌کند که سلطانپور از طرف یک «اکثریتی» (عضو سازمان چریک‌های فدایی خلق-اکثریت) لو داده شد.

علی محمدی با این نظر دهقانی موافق نیست و به همین دلیل «روایتی دیگر از مرگ شاعر مبارز» را در مجله آرش می‌نویسد.

به نظر علی محمدی «نویسنده (دهقانی) در استدلالات خود، تنها یک هدف را دنبال می‌کند و آن اثبات خیانت سازمان اکثریت است… و بعد بدون آنکه مرگ صمد و دستگیری سعید، ربطی به هم داشته باشند، به همکاری دوستان “اکثریتی” سعید با پاسداران تأکید می‌کند.»

پس از انقلاب ایران، سازمان چریک‌های فدائی خلق به اکثریت و اقلیت انشعاب کرد. اختلاف آنها بر سر ادامه مبارزه مسلحانه و نوع موضع‌گیری در قبال رژیم تازه پا بود. اکثریتی‌ها به پایان مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتند و از این‌رو به حزب توده نزدیک شدند. اقلیتی‌ها به ادامه مبارزه مسلحانه معتقد بودند.

اما موضع سلطانپور در قبال سازمان فدائیان خلق چه بود. مرتضی باقری، یکی از دوستان این شاعر،

تعریف می‌کند که روزی بعد از پیروزی انقلاب در خیابان یکدیگر را دیدند و سعید به او گفته بود که در سازمان اختلافات جدی پیش آمده و «اشرف دهقانی نظراتی مطرح می‌کند که قابل تأمل هستند، اگرچه هنوز نمی‌توانم آنها را بپذیرم. در عین حال حرف‌های طرف مقابل [اکثریت] را نیز قبول ندارم.» بر این اساس به نظر می‌رسد گرایش سلطانپور به اقلیت‌ها نزدیک‌تر بود.

به نوشته دهقانی، سلطانپور در مراسم عروسی می‌خواست با زدن سبیلش فرار کند، اما دوست او که از اکثریتی‌ها بود، او را منصرف کرده و گفته بود «حالا، چریک بازی را کنار بگذار.»

اما علی محمدی می‌نویسد که آن فرد اکثریتی به پاسداران پیشنهاد داده بود که او را به جای سلطانپور ببرند.

به گفته علی محمدی، طرح‌های فرار یا «عجولانه» بودند یا خود سعید قاطعانه رد کرد از جمله اینکه دختر خردسال علی محمدی را بغل کند و به بهانه هواخوری فرار کند.

‘اعدام داماد’

سلطانپور در فروردین ۶۰ دستگیر شد و نزدیک به دو ماه بعد در ۳۱ خرداد، درست یک روز پس از عزل ابوالحسن بنی‌صدر و آغاز دوره جدیدی در رژیم نوپا، اعدام شد.

او که قرار بود دو ساعته برگردد، برای همیشه خاموش شد.

گفته می‌شود از او خواسته بودند توبه کند و طی نمایشی تلویزیونی از مواضع خود عقب‌نشینی کند، چیزی که شاعر نپذیرفت و مرگ را به اعتراف و تغییر رویه ترجیح داد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *